جدول جو
جدول جو

معنی غنچه خواب - جستجوی لغت در جدول جو

غنچه خواب
(سَ / سِ سِ)
بمعنی غنچه خسپ. (بهار عجم) (آنندراج). رجوع به غنچه خسپ شود:
در آن گلزار غنچه خواب خونریز
همه بالین و بستر خواب و خونریز.
حکیم زلالی (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
غنچه خواب
کسی که به سبب نبودن پوشش دست پای خود را جمع کرده بخوابد، بچه لوند، رند خراباتی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کسی که در سرما به سبب نداشتن پوشاک دست و پای خود را جمع کند و بخوابد، غنچه خواب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنچه وار
تصویر غنچه وار
غنچه مانند، به سان غنچه
فرهنگ فارسی عمید
(غَ)
دهی است جزء دهستان طارم که پائین بخش سیردان شهرستان زنجان و در 43هزارگزی جنوب خاوری سیردان و 15هزارگزی باختر شوسۀ قزوین قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است. 151 تن سکنه دارد که بزبان ترکی سخن میگویند. از رود بهقانه رود مشروب میشود. محصول آن غلات، بنشن و شغل اهالی زراعت، گلیم، قالیچه و جاجیم بافی است. راه مالرو و صعب العبور دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(غُ چَ / چِ)
بسان غنچه. مانند غنچه:
نگیرد هیچکس در دامن محشر گریبانت
اگر دامان خود را جمع سازی غنچه وار اینجا.
صائب تبریزی
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ دَ)
بمعنی غنچه خسپیدن. (آنندراج). رجوع به غنچه خسپیدن شود:
راحت دنیا حجاب دیدۀ بیدار نیست
بر بساط گل چو شبنم غنچه میخوابیم ما.
صائب (از بهار عجم) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غنچه وار
تصویر غنچه وار
بسان غنچه مانند غنچه
فرهنگ لغت هوشیار
خفتن کسی در حالیکه دست و پای خود را جمع کرده باشد (در وقت تامل و تفکر)
فرهنگ لغت هوشیار
((~. خُ))
کسی که به سبب سرما و نبودن روانداز دست و پای خود را جمع کرده بخوابد
فرهنگ فارسی معین